هوش مصنوعی: این شعر از عرفی شیرازی بیانگر درد و رنج عاشقانه و عرفانی است. شاعر از دل پرخون و درد عافیت‌سوز خود می‌گوید و مرگ را به عنوان رهایی از این رنج می‌خواند. او از عشق بی‌پرده و جنون‌آمیز سخن می‌گوید و به امیدهای بربادرفته و لبخندهای تلخ اشاره می‌کند. شعر همچنین به مفاهیمی مانند ملامت، قبول، و بیدادگری می‌پردازد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند مرگ و رنج عاشقانه نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۴۱۰

دلی دارم که می جوشد ز هر مو چشمهٔ خونش
نه آن خونی که بتوان از گرستن داد بیرونش

به افسون می کند آلوده درد عافیت بخشم
بیا ای مرگ و آزادی ببخش از ننگ افسونش

ز گلگون کی نهد منت به دوش کوهکن شیرین
که ساق عرش غیرت می برد بر پای گلگونش

اگر در جلوه گاه حسن آید عشق بی پرده
شود معلوم بر لیلی، که لیلی بود مجنونش

نمی دانم چه امیدم به آن لب هاست، می دانم
که دارد خنده بر امید من، لب های میگونش

به تیر غمزه اش نازم که صد جا بشکند در دل
به دست معجز عیسی اگر آرند بیرونش

چنان حسن قبولی در ملامت نیست عرفی را
که هر ساعت در آغوش آورد بیدادگر دونش
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.