هوش مصنوعی: متن داستانی درباره موشی است که در خانه زاهدی زندگی می‌کند و از غذای او می‌دزدد. زاهد تلاش می‌کند با آویزان کردن سله غذا از بالا، موش را از غذا دور کند اما موفق نمی‌شود. یک شب مهمانی به خانه زاهد می‌آید و متوجه رفتار عجیب زاهد (دست زدن برای راندن موش) می‌شود. مهمان پس از فهمیدن موضوع، به زاهد می‌گوید که جرات موش باید دلیلی داشته باشد و حکایتی مشابه نقل می‌کند.
رده سنی: 12+ متن دارای مفاهیم اخلاقی و تمثیلی است که برای درک بهتر به سطحی از بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین داستان ساده و بدون محتوای نامناسب برای نوجوانان است.

بخش ۱۰ - حکایت زاهد و موش

موش آغاز نهاد و گفت:
منشا و مولد من بشهر ماروت بود در زاویه زاویه زاهدی. و آن زاهد عیال نداشت، و از خانه مریدی هر روز برای او یک سله طعام آوردندی، بعضی بکار بردی و باقی برای شام بنهادی. و من مترصد فرصت می‌بودمی چون او بیرون رفتی چندانکه بایستی بخوردمی و باقی سوی موشان دیگر انداخت. زاهد در ماند، و حیلتها اندیشید، و سله از بالاها آویخت، البته مفید نبود و دست من ازان کوتاه نتوانست کرد.
تا شبی او را مهمانی رسید. چون از شام بپرداختند زاهد پرسید که: از کجا می‌آیی و قصد کجا می‌داری؟ او مردی بود جهان گشته و گرم و سرد روزگار چشیده. درآمد و هرچه از اعاجیب عالم پیش چشم داشت باز می‌گفت. و زاهد در اثنای مفاوضت او هر ساعت دست برهم می‌زد تا موشان را برماند. میهمان در خشم شد و گفت: سخنی می‌گویم و تو دست برهم می‌زنی ! با من مسخرگی می‌کنی؟ زاهد عذر خواست و گفت: دست زدن من برای رمانیدن موشانست که یکباگری مستولی شده اند، هرچه بنهم برفور بخوردند. مهمان پرسید که: همه چیره اند؟ گفت: یکی از ایشان دلیرتر اس ت. مهمان گفت: جرات او را سببی باید. و حکایت او همان مزاج دارد که آن مرد گفته بود که «آخر موجبی هست که این زن کنجد بخته کرده بکنجد با پوست برابر می‌بفروشد. » زاهد پرسید: چگونه است آن؟
گفت:
تعداد ابیات: ۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۹
گوهر بعدی:بخش ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.