۲۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۱۸

ماه ما از در در آمد نیمشب
آفتاب ما برآمد نیمشب

بخت ما بیدار شد در نیمروز
عمر رفته بر سر آمد نیمشب

بس که آب دیده ام در خاک ریخت
سرو نازم در بر آمد نیمشب

وصل او در روز خوش باشد ولی
بی رقیبان خوشتر آمد نیمشب

روز تا شب در تمنا بود دل
ناگهانی دلبر آمد نیمشب

خلوت جانم چو شب تاریک بود
روشنی او در آمد نیمشب

نعمت الله را درخت دولتش
از سعادت در بَر آمد نیمشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.