۲۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۶۶

غلغلهٔ عاشقان مجلس کوی غمش
سلسلهٔ اهل دل حلقهٔ موی غمش

در خم چوگان غم دل شده غلطان به سر
شادی آن سر که او گردد و کوی غمش

این دل مسکین من خرم و دلشاد شد
تا به مشامم رسید شمهٔ بوی غمش

مست می غم شدم شادی مستان غم
میل ندارم به هیچ جز که به سوی غمش

گفت من و گوی او راحت قلب حزین
جست دل و جوی جان دیدن روی غمش

بی سر و بی پا منم همدم رندان غم
سرخوشم و می روم بر سر کوی غمش

درد غم و درد او آمده درمان ما
سید ما شد به جان بندهٔ خوی غمش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.