۲۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۳۷

ساقی سرمست رندان می دهد جامی به من
وز لب او می رسد هر لحظه پیغامی به من

گاه زلفش می فشاند گاه بر رو می نهد
می نماید روز و شب صبحی و خوش شامی به من

منشی دیوان اعلی از قضا و از قدر
می نویسد خوش نشانی می نهد نامی به من

من دعا گویم دعای دولتش گویم مدام
در عوض او می دهد هر لحظه دشنامی به من

در خرابات مغان مست و خراب افتاده ایم
هرچه خواهد گو بگو علم کالانعامی به من

دام و دانه می نهد صیاد حسن از زلف و خال
تا بگیرد مرغ روحی می کشد دامی به من

در رسالت هرچه می بینم رسول خضر شد
هر نفس می آورند از غیب پیغامی به من

نعمت الله مجلس رندانه آراسته
چشم مستش می دهد در هر نظر جامی به من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.