۲۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۴۲

سروری خواهی بیا و سر بنه
سر نهادی پا از آن خوشتر بنه

پیش پیشانی مده دستار را
مفردی دستار را بستر بنه

ای که گوئی جام می نوشیده ایم
خم بگیر ای یار ما ساغر بنه

تا کی از دفتر سخن گوئی به ما
لوح محفوظش بخوان دفتر بنه

عارفانه نفی غیر او بکن
رو قدم در راه پیغمبر بنه

گر نداری ذوق سرمستی ما
رخت بند و بار خود بر خر بنه

سر به پای سید مستان فکن
این کلاه سلطنت از سر بنه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.