هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به مخاطب هشدار میدهد از اتلاف وقت و پرداختن به امور بیهوده و خیالی پرهیز کند. شاعر تأکید میکند که انسان باید به علم و عمل بپردازد و از کاهلی و جهل دوری کند. همچنین، به اهمیت حلم (بردباری) همراه با علم اشاره شده و این که زندگی دنیوی فانی است و باید به فکر زندگی باقی بود. در نهایت، شاعر از مخاطب میخواهد از این دنیای گذرا عبور کند و به سوی معاد حرکت نماید.
رده سنی:
15+
محتوا شامل مفاهیم عمیق اخلاقی و فلسفی است که برای درک کامل آن، مخاطب نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل درک نباشد.
فصل اندر درجات
جانت را دوزخ آشیانه مکن
خاطرت را محالْ خانه مکن
گرد بیهوده و محال مگرد
بر در خانهٔ خیال مگرد
از خیال محال دست بدار
تا بدان بارگه بیابی بار
اندرین بحر بیکرانه چو غوک
دست و پایی بزن چه دانم بوک
کان سرای بقا برای تو است
وین سرای فنا نه جای تو است
آن سرای بقا تراست مُعد
یوم بگذار و جان کن از پی غَد
در جهان زشت و نیکو و چپ و راست
ناخلف زادگان آدم راست
پایه بسیار سوی بام بلند
تو به یک پایه چون شوی خرسند
پایهٔ اول اندرو حلم است
کو به تحقیق خواجهٔ علم است
جمع کردی بر اوّلین پایه
خرد و جان و صورت و مایه
تو حقیقت بدان که در عالم
از برای نتیجهٔ آدم
نیست از بهر آسمان ازل
نردبان پایه به ز علم و عمل
بهر بالا و شیب منزل را
حکمت جان قوی کند دل را
اندرین راه اگرچه آن نکنی
دست و پایی بزن زیان نکنی
هرکه او تخم کاهلی دارد
کاهلی کافریش بار آرد
هرکه با جهل و کاهلی پیوست
پایش از جای رفت و کار از دست
بتر از کاهلی ندانم چیز
کاهلی کرد رستمان را حیز
از پی کارت آفریدستند
جامهٔ خلقتت بریدستند
تو به خلقان چرا شوی قانع
چون نگردی بدان حلل طامع
دو دو عالم یکی کند صادق
سه سه منزل یکی کند عاشق
ملک و ملک از کجا به دست آری
چون مهی شست روز بیکاری
روز بیکاری و شب آسانی
نرسی بر سریر ساسانس
تاج و تخت ملوک بینم میغ
دستهٔ گرز دان و قبضهٔ تیغ
از پی سیم و طعمهٔ گردون
پیش مشتی خسیس ناکس دون
کیسهٔ پر مدوز و پرده مدر
کاسه را بر ملیس و عشوه مخر
علم داری به حلم باش چو کوه
مشو از نائبات دهر ستوه
علم بیحلم شمع بینور است
هردو باهم چو شهد زنبور است
شهد بیموم رمز احرار است
موم بیشهد بابت نار است
برگذر زین سرای کون و فساد
ببر از مبدأ و برو به معاد
کاندرین خاک تودهٔ بیآب
آتش باد پیکر است سراب
خاطرت را محالْ خانه مکن
گرد بیهوده و محال مگرد
بر در خانهٔ خیال مگرد
از خیال محال دست بدار
تا بدان بارگه بیابی بار
اندرین بحر بیکرانه چو غوک
دست و پایی بزن چه دانم بوک
کان سرای بقا برای تو است
وین سرای فنا نه جای تو است
آن سرای بقا تراست مُعد
یوم بگذار و جان کن از پی غَد
در جهان زشت و نیکو و چپ و راست
ناخلف زادگان آدم راست
پایه بسیار سوی بام بلند
تو به یک پایه چون شوی خرسند
پایهٔ اول اندرو حلم است
کو به تحقیق خواجهٔ علم است
جمع کردی بر اوّلین پایه
خرد و جان و صورت و مایه
تو حقیقت بدان که در عالم
از برای نتیجهٔ آدم
نیست از بهر آسمان ازل
نردبان پایه به ز علم و عمل
بهر بالا و شیب منزل را
حکمت جان قوی کند دل را
اندرین راه اگرچه آن نکنی
دست و پایی بزن زیان نکنی
هرکه او تخم کاهلی دارد
کاهلی کافریش بار آرد
هرکه با جهل و کاهلی پیوست
پایش از جای رفت و کار از دست
بتر از کاهلی ندانم چیز
کاهلی کرد رستمان را حیز
از پی کارت آفریدستند
جامهٔ خلقتت بریدستند
تو به خلقان چرا شوی قانع
چون نگردی بدان حلل طامع
دو دو عالم یکی کند صادق
سه سه منزل یکی کند عاشق
ملک و ملک از کجا به دست آری
چون مهی شست روز بیکاری
روز بیکاری و شب آسانی
نرسی بر سریر ساسانس
تاج و تخت ملوک بینم میغ
دستهٔ گرز دان و قبضهٔ تیغ
از پی سیم و طعمهٔ گردون
پیش مشتی خسیس ناکس دون
کیسهٔ پر مدوز و پرده مدر
کاسه را بر ملیس و عشوه مخر
علم داری به حلم باش چو کوه
مشو از نائبات دهر ستوه
علم بیحلم شمع بینور است
هردو باهم چو شهد زنبور است
شهد بیموم رمز احرار است
موم بیشهد بابت نار است
برگذر زین سرای کون و فساد
ببر از مبدأ و برو به معاد
کاندرین خاک تودهٔ بیآب
آتش باد پیکر است سراب
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:التمثیل فی اصحاب تمنّی السوء
گوهر بعدی:فیالحفظ والمراقبة
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.