هوش مصنوعی: مردی فقیر و رنجور با خانواده‌ای بزرگ و درآمدی کم، از زندگی خسته شده و خانواده را رها می‌کند. در راه به مردی برمی‌خورد که از او می‌خواهد مرغ کوچکی را از چاه آب دهد و در ازای آن صد درم بگیرد. مرد طمع می‌کند و سعی می‌کند مرغ را سیراب کند اما موفق نمی‌شود. مرد غریبه به او می‌گوید که این یک آزمون الهی بوده و به او یادآوری می‌کند که چگونه می‌تواند از عهده‌ی ده عیال برآید اما از سیراب کردن یک مرغ عاجز است. سپس او را به بازگشت به خانواده و توکل به روزی‌رسان تشویق می‌کند.
رده سنی: 12+ متن دارای مفاهیم اخلاقی و عرفانی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تمثیل‌های پیچیده ممکن است برای کودکان کم‌سن‌وسال نامفهوم باشد.

التمثیل فی اعتقادالسوء والخوف من قلّة الرزق

بود مردی مُعیل بس رنجور
شده از عمر و عیش خویش نفور

مرد را ده عیال و کسب قلیل
گشت بیچاره زار مرد معیل

از عیال و طفول رخ برتافت
به دگر ناحیت سبک بشتافت

وآن عیالان به شهر دربگذاشت
راحت خویشتن در آن پنداشت

به سر چاهساری آمد مرد
بخت بنگر که با معیل چه کرد

دید مردی نشسته بر سر چاه
دلو با حبل برنهاده به راه

مرغکی بس ضعیف و بس کوچک
که ز گنجشک بود او ده یک

گفت مردا سبک بکن کاری
تا برآید مگرت بازاری

از من ای خواجه صد درم بستان
مرغ را زآب تشنگی بنشان

دلو و حبل اینک و چهی پر ز آب
آب ده مرغ را سبک بشتاب

مرد گفتا که بخت روی نمود
به از این کار خود نخواهد بود

به یکی دلو سیر گردد مرغ
صد درم مر مرا شود آمرغ

دلو بگرفت و رفت زی سرِ چاه
خود ز سرِّ فلک نبود آگاه

تا به گاه زوال آب کشید
مرغ سیری از آب هیچ ندید

خسته شد مرد و گفت چتوان بود
که تن من در این عنا فرسود

مر ورا گفت مرد کای نادان
امتحان توام من از یزدان

تو مر این مرغ را ز چاه پر آب
نتوانی ز آب داد اسباب

ده عیال ضعیف چون داری
طفل را خیر خیر بگذاری

رازقم من تو در میان سببی
پس چرا با فغان و با شغبی

رو سوی خانه باز شو بشتاب
کار اطفال خویش را دریاب

من که روزی دهم توانایم
راه ارزق بر تو بگشایم

جان بدادم همی دهم روزی
در غم نان چرا تو دل سوزی

جان بدادم دهمت نان هر دم
جان مدار از برای نان در غم

زین هوسها چرا نگردی دور
چند دارد جهان ترا مغرور

آن جهان در غرور نتوان یافت
نرسید آنکه سالها بشتافت

حج مپندار گفت لبّیکی
جامه مفکن بر آتش از کیکی

نه برِ اوستاد دین‌پرور
نه به بازار و نه برِ مادر

پیش من قصّهٔ هنر برخوان
به کدامی تره‌ات نهم بر خوان

نه بدینجات زر نه آنجا زور
نز پی گلشنی نه از پی گور

با حریف دغا مباز ای کور
نبری زو نه از مجاهز عور
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:التمثیل فی صلابة طریق‌الاسلام
گوهر بعدی:حکایت در ظالم و مظلوم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.