هوش مصنوعی:
این متن به موضوع دو رویی و نفاق در میان عاشقان و صدیقان میپردازد. شاعر بیان میکند که دورویان با وجود طمع به عشق فردا، توسط شاه جان رد میشوند و سدهایی از آهن برایشان ساخته میشود. دورویی و نفاق در میان صدیقان جایی ندارد و تنها کسی که میتواند رگهای شیران و بیخ بیشهٔ جان را بشناسد، میتواند عاقبتها را بداند و عافیتها را ببخشد. شاعر تأکید میکند که دورویی از فکر نفس کژپا ناشی میشود و اگر کسی دورو باشد، آیینهای است که کین و بدی را نشان میدهد. در نهایت، شاعر هشدار میدهد که با شیران نباید زور کرد، زیرا این کار به سود روباهان است و تنها سگان را میشکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۵۲
کجا باشد دورویان را میانِ عاشقانْ جایی؟
که با صد رو طَمَع دارد زِروزِ عشقْ فردایی
طَمَع دارند و نَبْوَدشان، که شاهِ جان کُند رَدْشان
زِآهن سازد او سَدْشان، چو ذوالْقَرنین آسایی
دورویی با چُنان رویی، پَلیدی در چُنان جویی
چه گُنجَد پیشِ صِدّیقانْ نِفاقی کارفرمایی
که بیخِ بیشهٔ جان را، همه رَگهایِ شیران را
بِدانَد یک به یک آن را، به دیدهیْ نوراَفْزایی
بِدانَد عاقِبَتها را، فِرستَد راتِبَتها را
بِبَخشد عافیتها را، به هر صدّیق و یکتایی
بَراَندازد نِقابی را، نِمایَد آفتابی را
دَهَد نوری خَرابی را، کُند او تازه اِنْشایی
اگر این شَهْ دورو باشد، نه آنش خُلْق و خو باشد
برایِ جست و جو باشد زِ فِکرِ نَفْسِ کَژْپایی
دوروییْ اوست بیکینه، اَزیرا اوست آیینه
زِعکسِ تو در آن سینه نِمایَد کین و بَدْرایی
مَزَن پَهْلو به آن نوری که مانی تا اَبَد کوری
تو با شیران مَکُن زوری، که روباهی به سودایی
که با شیرانْ مِری کردن، سگان را بِشْکَند گَردن
نه مَکْری مانَد و نی فَن، نه دورویی نه صدتایی
که با صد رو طَمَع دارد زِروزِ عشقْ فردایی
طَمَع دارند و نَبْوَدشان، که شاهِ جان کُند رَدْشان
زِآهن سازد او سَدْشان، چو ذوالْقَرنین آسایی
دورویی با چُنان رویی، پَلیدی در چُنان جویی
چه گُنجَد پیشِ صِدّیقانْ نِفاقی کارفرمایی
که بیخِ بیشهٔ جان را، همه رَگهایِ شیران را
بِدانَد یک به یک آن را، به دیدهیْ نوراَفْزایی
بِدانَد عاقِبَتها را، فِرستَد راتِبَتها را
بِبَخشد عافیتها را، به هر صدّیق و یکتایی
بَراَندازد نِقابی را، نِمایَد آفتابی را
دَهَد نوری خَرابی را، کُند او تازه اِنْشایی
اگر این شَهْ دورو باشد، نه آنش خُلْق و خو باشد
برایِ جست و جو باشد زِ فِکرِ نَفْسِ کَژْپایی
دوروییْ اوست بیکینه، اَزیرا اوست آیینه
زِعکسِ تو در آن سینه نِمایَد کین و بَدْرایی
مَزَن پَهْلو به آن نوری که مانی تا اَبَد کوری
تو با شیران مَکُن زوری، که روباهی به سودایی
که با شیرانْ مِری کردن، سگان را بِشْکَند گَردن
نه مَکْری مانَد و نی فَن، نه دورویی نه صدتایی
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.