۲۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۲

هر خسی قیمت نداند ناله شبخیز را
خسروی باید که داند قدر این شبدیز را

خامشی دریا و گفت و گو خس و خاشاک اوست
پاک کن از خار و خس این بحر گوهر خیز را

دفتر گل را به آب چشم خواهد پاک شست
گر ببیند بلبل آن رخسار شبنم خیز را

تیزی مژگان او گفتم شود از خواب کم
خواب سنگین شد فسان آن دشنه خونریز را

عشق خونخوار از دل پرخون فزون گیرد خبر
بیش دارد پاس ساقی ساغر لبریز را

شوکت شاهی سبک سنگ است در میزان عدل
عشق می گیرد به خون کوهکن پرویز را

در قیامت کشته ناز تو می غلطد به خون
برنیاید زود خون از زخم، تیغ تیز را

در بهار سرخ رویی همچو جنت غوطه داد
فکر رنگین تو صائب خطه تبریز را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.