۳۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۷۸

هر که هست، از می دیدار تو مست است اینجا
ذره را ساغر خورشید به دست است اینجا

مگذر از پای خم می که ره دور بهشت
از ره بی خبری دست به دست است اینجا

راه پر سنگ خطر، شیشه دل ها نازک
جرس قافله آواز شکست است اینجا

نرسد زیر فلک همت عالی جایی
هر که جایی رسد، از همت پست است اینجا

هر صدایی که به گوشش رسد از جای رود
بس که جان گوش بر آواز الست است اینجا

زیر گردون حبابی، ز سلیمان تا مور
هر که را می نگرم باد به دست است اینجا

می زند سینه به دریا ز تهیدستی، موج
ماهی از فلس گرفتار به شست است اینجا

بعد ازین بر در مستی و جنون زن صائب
که خوشی قسمت دیوانه و مست است اینجا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.