۲۲۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۵۳

شوق اگر قافله سالار شود قافله را
راه خوابیده پر و بال شود راحله را

دعوی پوچ دلیل است به نقصان کمال
رهزنی نیست به غیر از جرس این قافله را

خار اگر رحم به این بسته زبانان نکند
کیست دیگر که گشاید گره آبله را؟

گشت آرامش دل باعث آسایش زلف
که سکون سرمه آواز بود سلسله را

نفس سوخته گرمروان طلب است
هر سیاهی که نمایان بود این مرحله را

سر بی مغز به اقبال هما می نازد
سایه تاک کند مست تنک حوصله را

چون جمادی طرف روح تواند گشتن؟
نبود رتبه تحسین به موقع صله را

پیشوایان جهان امن از ابلیس نیند
صائب از گرگ خطر بیش بود سر گله را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.