هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوعات مختلفی از جمله پاکسازی دل از کینه، امیدواری، آزادگی، نصیحت، شهادت، خطرات دنیا، و رازداری میپردازد. شاعر از طریق تصاویر و استعارات زیبا، مخاطب را به تفکر و تأمل دعوت میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق و استعارات پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از موضوعات مانند شهادت و خطرات دنیا ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال سنگین باشد.
غزل شمارهٔ ۷۰۷
از کینه پاک کن دل افگار خویش را
صبح امید ساز شب تار خویش را
گردد درین ریاض به آزادگی علم
چون سرو هر که بست به دل بار خویش را
از سخت دل زبان نصیحت کشیده دار
مشکن به سنگ گوهر شهوار خویش را
بی حاصل است تخم فشاندن به شوره زار
مگشا به بیغمان لب گفتار خویش را
گردید از زیاده سری خرج گاز، شمع
واکن ز سر علاقه دستار خویش را
مردانه سر به تیغ شهادت نثار کن
مفکن ز بیدلی به گره کار خویش را
دارد ز زنگیان خطر آیینه های صاف
پوشیده دار دیده بیدار خویش را
تا چشم شور خلق نسازد ترا کباب
تنها مخور پیاله سرشار خویش را
منصور سر به باد ز افشای راز داد
از باطلان نهفته کن اسرار خویش را
از شوق کاه جاذبه کهرباست بیش
مطلوب طالب است طلبکار خویش را
دیدی ز نور عاریتی ماه چون گداخت
روشن ز آه ساز شب تار خویش را
آورد هر که صد دل سرگشته را به دست
تسبیح ساخت رشته زنار خویش را
خم شد قدت چو صیقل و از بی بصیرتی
روشن نکردی آینه تار خویش را
زان پایدار ماند درین باغ حسن سرو
کز خود جدا نکرد هوادار خویش را
شد آب و تاب لعل لب او یکی هزار
دل آب کرد بس که خریدار خویش را
با سایه هما نکند دوربین بدل
صائب حضور سایه دیوار خویش را
صبح امید ساز شب تار خویش را
گردد درین ریاض به آزادگی علم
چون سرو هر که بست به دل بار خویش را
از سخت دل زبان نصیحت کشیده دار
مشکن به سنگ گوهر شهوار خویش را
بی حاصل است تخم فشاندن به شوره زار
مگشا به بیغمان لب گفتار خویش را
گردید از زیاده سری خرج گاز، شمع
واکن ز سر علاقه دستار خویش را
مردانه سر به تیغ شهادت نثار کن
مفکن ز بیدلی به گره کار خویش را
دارد ز زنگیان خطر آیینه های صاف
پوشیده دار دیده بیدار خویش را
تا چشم شور خلق نسازد ترا کباب
تنها مخور پیاله سرشار خویش را
منصور سر به باد ز افشای راز داد
از باطلان نهفته کن اسرار خویش را
از شوق کاه جاذبه کهرباست بیش
مطلوب طالب است طلبکار خویش را
دیدی ز نور عاریتی ماه چون گداخت
روشن ز آه ساز شب تار خویش را
آورد هر که صد دل سرگشته را به دست
تسبیح ساخت رشته زنار خویش را
خم شد قدت چو صیقل و از بی بصیرتی
روشن نکردی آینه تار خویش را
زان پایدار ماند درین باغ حسن سرو
کز خود جدا نکرد هوادار خویش را
شد آب و تاب لعل لب او یکی هزار
دل آب کرد بس که خریدار خویش را
با سایه هما نکند دوربین بدل
صائب حضور سایه دیوار خویش را
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.