۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۱۵

در کوی عشق ره نبود جبرئیل را
پی کرده است تیزی این ره دلیل را

بخت سیه گلیم ندارد غم گزند
حاجت به نیل نیست رخ رود نیل را

خورشید و مه مرا نتواند ز راه برد
هر شوخ دیده ای نفریبد خلیل را

دل می دهد به نیم تپش عرض حال خود
حاجت به نامه بر نبود جبرئیل را

در بزم اهل دید، نگه ترجمان بس است
گل می زنیم روزنه قال و قیل را

بر زور خود مناز که یک مشت بال و پر
درهم شکست شوکت اصحاب فیل را

حیرانی جمال تو گردم که کرده است
از حسن سیر چشم، خدای جمیل را

گویند بازگشت بخیلان بود به خاک
حاشا که هیچ خاک پذیرد بخیل را

هر جا حدیث اهل سخن در میان فتد
صائب بخوان تو این غزل بی بدیل را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.