هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی، بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره غربت، عشق به وطن، صبر در برابر سختی‌ها و امید به آینده است. شاعر از مفاهیمی مانند غنچه، سرو، یوسف و چاه برای بیان احساسات خود استفاده می‌کند و به موضوعاتی مانند ملامت، شوق، مرگ و عشق می‌پردازد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق و استعاری موجود در شعر ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند مرگ و ملامت نیاز به بلوغ فکری دارند.

غزل شمارهٔ ۸۱۲

دلگیر کند غنچه من صبح وطن را
در خاک کند کلفت من سرو چمن را

یوسف نه متاعی است که در چاه بماند
از دیده بدخواه چه پرواست سخن را؟

از داغ ملامت جگر ما نهراسد
از چشم سهیل است چه اندیشه یمن را؟

زودا که شود برگ نشاطش کف افسوس
باغی که دهد راه سخن زاغ و زغن را

آن سرمه که من از نفس سوخته دارم
در بیضه نفس گیر کند مرغ چمن را

چون شمع به تدریج ازین خرقه برون آی
مگذار به شمشیر اجل کار بدن را

بی خون جگر، معنی رنگین ندهد روی
چون نافه بریدند به خون، ناف سخن را

مشتاق ترا مرگ عنانگیر نگردد
شوق تو کند جامه احرام، کفن را

بر مسند عزت به غریبی چو نشینی
از یاد مبر چشم براهان وطن را

آزاده روان تشنه اسباب هلاکند
بی تابی منصور دهد تاب رسن را

یک بار هم از چهره جان گرد بیفشان
تا چند توان داد صفا، خانه تن را؟

صائب چه خیال است شود همچو نظیری؟
عرفی به نظیری نرسانید سخن را
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.