هوش مصنوعی:
این شعر عرفانی و غنایی، بیانگر احساسات عمیق شاعر درباره عشق، معنویت، و تجربیات درونی است. شاعر از مفاهیمی مانند عشق، وحدت، فقر، و سخنوری با زبان استعاری و پیچیده سخن میگوید.
رده سنی:
18+
محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها ممکن است برای مخاطبان جوان دشوار باشد. همچنین، برخی از استعارهها و اصطلاحات به بلوغ فکری نیاز دارند.
غزل شمارهٔ ۱۵۰۵
شور دریای سخن از دل پر جوش من است
قفل گنجینه معنی لب خاموش من است
معنی بکر که در پرده غیب است نهان
بی تکلف همه شب تنگ در آغوش من است
هر خیالی که به آن اهل سخن فخر کنند
در شبستان سخن، خواب فراموش من است
چرخ دودی است که از خرمن من خاسته است
خاک گردی است که افشانده پاپوش من است
آسمان حلقه فتراک بود صید مرا
لامکان منزل سهل سفر هوش من است
چرخ نیلی که به روشن گهری مشهورست
چون به معنی نگری، نیل بناگوش من است
کاسه در خون جگر می زنم و می نوشم
خون منصور مزاجان می کم جوش من است
چهره پرده نشینان فلک، مهتابی است
زان چراغی که نهان در ته سرپوش من است
صوفیان را سخن من به سماع آورده است
خم میخانه وحدت دل پر جوش من است
خشت از مستی من چون خم می می جوشد
در و دیوار درین میکده بیهوش من است
در خرابات رضا نشو و نما یافته ام
درد میخانه قسمت می سرجوش من است
از قبا خرقه، ز دستار کله ساخته ام
نافه خونین جگر از فقر قباپوش من است
زاهدی نیست به عیاری من در عالم
این ردا، پرده گلیمی است که بر دوش من است
حلقه بندگی عشق بود در گوشم
چشم بد دور ازین حلقه که در گوش من است
بی هم آواز، نفس سرمه گفتار شود
ورنه شور دو جهان در لب خاموش من است
نرسد چون سخن من به دو عالم صائب؟
عشق را دست نوازش به سر دوش من است
قفل گنجینه معنی لب خاموش من است
معنی بکر که در پرده غیب است نهان
بی تکلف همه شب تنگ در آغوش من است
هر خیالی که به آن اهل سخن فخر کنند
در شبستان سخن، خواب فراموش من است
چرخ دودی است که از خرمن من خاسته است
خاک گردی است که افشانده پاپوش من است
آسمان حلقه فتراک بود صید مرا
لامکان منزل سهل سفر هوش من است
چرخ نیلی که به روشن گهری مشهورست
چون به معنی نگری، نیل بناگوش من است
کاسه در خون جگر می زنم و می نوشم
خون منصور مزاجان می کم جوش من است
چهره پرده نشینان فلک، مهتابی است
زان چراغی که نهان در ته سرپوش من است
صوفیان را سخن من به سماع آورده است
خم میخانه وحدت دل پر جوش من است
خشت از مستی من چون خم می می جوشد
در و دیوار درین میکده بیهوش من است
در خرابات رضا نشو و نما یافته ام
درد میخانه قسمت می سرجوش من است
از قبا خرقه، ز دستار کله ساخته ام
نافه خونین جگر از فقر قباپوش من است
زاهدی نیست به عیاری من در عالم
این ردا، پرده گلیمی است که بر دوش من است
حلقه بندگی عشق بود در گوشم
چشم بد دور ازین حلقه که در گوش من است
بی هم آواز، نفس سرمه گفتار شود
ورنه شور دو جهان در لب خاموش من است
نرسد چون سخن من به دو عالم صائب؟
عشق را دست نوازش به سر دوش من است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.