هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که بر اهمیت راهنمایان الهی، سادهلوحی پیروی کورکورانه، خطرات غرور و خودبینی، و ارزش صفای دل در شناخت سرنوشت تأکید دارد. همچنین، مضامینی مانند عشق، ادب، و وابستگی به دنیا را بررسی میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعارههای بهکاررفته ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۱۵۲۸
هر که از قافله کعبه جدا افتاده است
کارش از راهنمایان به خدا افتاده است
رهبر حق طلبان روشنی راه بس است
ساده لوح آن که پی راهنما افتاده است
به دلیل غلط آن کس که زند لاف وصول
بسته چشمی است که در چه به عصا افتاده است
سرنوشت دو جهان ابجد طفلانه اوست
هر که را آینه دل به صفا افتاده است
آن حبابم که درین بحر ز بی مغزی ها
عقده در کار من از کسب هوا افتاده است
حذر از سایه خود می کنم از بیم زوال
سایه تا بر سرم از بال هما افتاده است
من نه آنم که کنم راز محبت را فاش
صفحه روی تو اندیشه نما افتاده است
دل معنی بود از نازکی لفظم خون
همچو می، شیشه من هوش ربا افتاده است
گر کند عار ز نزدیکی ما حسن غیور
عینک دیده ما دورنما افتاده است
تا به خشک و تر ازین دایره قانع شده ایم
بحر و کان از دل و از دیده ما افتاده است
سبزی بخت بود شمع سر بالینش
هر که در سایه سرو تو ز پا افتاده است
ادب عشق مرا مهر دهن گردیده است
ورنه لعل لب تو بوسه ربا افتاده است
حلقه در گوش کشد شیردلان را صائب
هر که در حلقه مردان خدا افتاده است
کارش از راهنمایان به خدا افتاده است
رهبر حق طلبان روشنی راه بس است
ساده لوح آن که پی راهنما افتاده است
به دلیل غلط آن کس که زند لاف وصول
بسته چشمی است که در چه به عصا افتاده است
سرنوشت دو جهان ابجد طفلانه اوست
هر که را آینه دل به صفا افتاده است
آن حبابم که درین بحر ز بی مغزی ها
عقده در کار من از کسب هوا افتاده است
حذر از سایه خود می کنم از بیم زوال
سایه تا بر سرم از بال هما افتاده است
من نه آنم که کنم راز محبت را فاش
صفحه روی تو اندیشه نما افتاده است
دل معنی بود از نازکی لفظم خون
همچو می، شیشه من هوش ربا افتاده است
گر کند عار ز نزدیکی ما حسن غیور
عینک دیده ما دورنما افتاده است
تا به خشک و تر ازین دایره قانع شده ایم
بحر و کان از دل و از دیده ما افتاده است
سبزی بخت بود شمع سر بالینش
هر که در سایه سرو تو ز پا افتاده است
ادب عشق مرا مهر دهن گردیده است
ورنه لعل لب تو بوسه ربا افتاده است
حلقه در گوش کشد شیردلان را صائب
هر که در حلقه مردان خدا افتاده است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.