۱۹۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۴۲

روح را جسم گران مانع شبگیر شده است
جای رحم است به سیلی که زمین گیر شده است

دامن دشت پر از آهوی آهوگیرست
بس که صیاد درین بادیه نخجیر شده است

هیچ کافر نشود دور ز آهو چشمان!
نافه را موی ازین واقعه چون شیر شده است

می زند دست به ترکش ز نیستان دایم
هر که چون شیر ز سر پنجه خود سیر شده است

هیچ کس را غم فردا نکند استقبال!
خواب من تلخ ز اندیشه تعبیر شده است

تیر از روح سیاووش مدد می طلبد
سینه گرم که دیگر هدف تیر شده است!

صائب از قحط هم آواز چنین خاموش است
طوطی از خامشی آینه دلگیر شده است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.