هوش مصنوعی: این متن شعری است که به گذرا بودن زندگی، رنج‌های عشق، و ناپایداری دنیا می‌پردازد. شاعر از فرصت‌های از دست رفته، دردهای عاطفی، و بی‌ثباتی شرایط انسانی سخن می‌گوید. مضامینی مانند عشق، مرگ، اندوه، و فلسفهٔ زندگی در آن دیده می‌شود.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند اندوه و مرگ ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۳۷

هر که آمد به جهان دست به دامان زد و رفت
بر سر خشت عناصر دو سه جولان زد و رفت

سخت کاری است برون آمدن از عهده رسم
زین سبب بود که مجنون به بیابان زد و رفت

وقت آن خوش که درین راه نگردید گره
سینه چون آبله بر خار مغیلان زد و رفت

دلم از رفتن ایام جوانی داغ است
آه ازین برق که آتش به نیستان زد و رفت

هر که چون شبنم گل پاک شد از آلایش
غوطه در چشمه خورشید درخشان زد و رفت

دل من آب شد از غیرت اقبال حباب
که به یک چشم زدن غوطه به عمان زد و رفت

داغ ما چشم به الماس نگرداند سیاه
زخم ما تیغ تغافل به نمکدان زد و رفت

هر که از چشمه تیغ تو دمی آب کشید
خاک در دیده سرچشمه حیوان زد و رفت

بلبل ما به دل نازک گل رحم نکرد
آتش از شعله آواز به بستان زد و رفت

مژه بر هم نزد از خواب اجل دیده ما
این نمک را که به این زخم نمایان زد و رفت؟

از پریشانی ما یاد کجا خواهد کرد؟
دل که بر کوچه آن زلف پریشان زد و رفت

وقت آن راهروی خوش که ازین خارستان
دست چون برق جهانسوز به دامان زد و رفت

غم لشکر خور اگر پادشهی می خواهی
مور این زمزمه بر گوش سلیمان زد و رفت

هر نسیمی که برآورد سر از جیب عدم
بر دل سوخته ما دو سه دامان زد و رفت

جگر اهل سخن از نفس صائب سوخت
آه ازین شمع که آتش به شبستان زد و رفت
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.