۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۶۴

خراب حالی ما از درازی دست است
ز همت است که دیوار ما چنین پست است

ز نوبهار جهان رنگ اعتدال مجوی
که عندلیب تهیدست و غنچه زرمست است

دل تو چون گل رعنا دو رنگ افتاده است
وگرنه حسن خزان و بهار یکدست است

خلاصی دل ازان زلف آرزوی خطاست
که مرغ، بی پر و بال است و کوچه بن بست است

به زهد خشک قناعت نمی توان کردن
کنون که هر سر خاری پیاله در دست است

حساب دین و دل از ما به حشر اگر طلبند
بهانه ای چو سر زلف یار در دست است

نبست غنچه منقار عندلیبان را
فغان که چاشنی نوشخند گل پست است

چو غنچه سر به گریبان کشیده ام صائب
ز بس به چشم من این سقف نیلگون پست است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.