هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و اخلاقی است که مضامینی مانند قربانی، عید قربان، رهایی از غبار هستی، صبر و استقامت، عشق به خدا و انسانیت، و مفاهیم عرفانی مانند طواف و حرم را در بر می‌گیرد. شاعر از رنج‌های زندگی و بی‌قراری روح سخن می‌گوید و به دنبال آرامش در سایهٔ عشق و ایمان است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۱۸

زمین ز جلوه قربانیان گلستان است
بریز خون صراحی که عید قربان است

غبار هستی خود را بشو به زمزم اشک
که محرم است، ازین جامه هر که عریان است

به راه کعبه گل، پای سعی رنجه مکن
که دستگیری مردم هزار چندان است

برآ ز عالم گل، باش در حرم دایم
که از طواف، غرض قطع این بیابان است

به خصم گل زدن از دست من نمی آید
وگر نه آبله ام تشنه مغیلان است

ببند در به رخ آرزو اگر مردی
وگرنه بستن سد سکندر آسان ا ست

خط مسلمی از گردش سپهر مجوی
که این پیاله به نوبت مدام گردان است

دل رمیده من در میان خلق، بود
سفینه ای که عنانش به دست طوفان است

چگونه فکر اقامت کند درین میدان؟
سری که در خم فرمان هفت چوگان است

مجوی در صدف تن ز جان پاک قرار
که بیقرار بود گوهری که غلطان است

زیاد آن خط مشکین، دل شکسته من
همیشه تازه و تر چون سفال ریحان است

به سیم قلب شدم قانع و ز بیقدری
بهای یوسف من بار بر عزیزان است

تسلی دل بیتاب من به نامه خشک
علاج رعشه دریا به دست مرجان است

چه نسبت است ندانم به زلف یار، مرا
که عالمی ز پریشانیم پریشان است

ز دور باش رقیبان نهال قامت تو
گران به دیده مردم چو چوب دربان است

شکستن کمر کوه قاف چندان نیست
به مور هر که مدارا کند سلیمان است

مراست خاتم اقبال از جهان صائب
که مور من طرف حرف با سلیمان است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.