۱۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۸۱

ز داغ عشق مرا شد دل خراب درست
اگر شکسته مه شد ز آفتاب درست

مرو به مجلس می اگر به توبه می لرزی
سبو همیشه نیاید برون ز آب درست

به یک سفر نشود پخته آدمی هرگز
به یک مقابله کی می شود کتاب درست؟

ز سیل حوادث سر پا برهنه بیرون رفت
نشست هر که درین عالم خراب درست

دل درست ز دنیا نمی توان بردن
ز بحر چون به کنار اوفتد حباب درست؟

ازین که نسبت او کرده ام به ماه تمام
ندیده ام به رخ یار از حجاب درست

چه سود صبح وطن، سینه چاک غربت را؟
کتان پاره نگردد به ماهتاب درست

شکست لازم طرف نقاب افتاده است
ز فرهادها نبود فرد انتخاب درست

هزار شیشه شکست و درست شد صائب
نشد شکستگی دل به هیچ باب درست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.