۲۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۸۲

شود ز داغ دل عاشقان خسته درست
که آفتاب کند ماه را شکسته درست

مدار چشم ترحم ز چرخ سنگین دل
که هیچ دانه ازین آسیا نجسته درست

اگر ز عشق دلت آب شد مشو نومید
که از گداز شود شیشه شکسته درست

مباش تند که نقش نگین ز همواری
درین قلمرو پر شور و شر نشسته درست

سبوی باده ز بحر غم آورد بیرون
دل شکسته ما را به دست بسته درست

شکسته باش که کردند سنگبارانش
به جرم این که برآمد ز پوست پسته درست

هزار کوزه دهد چرخ کاسه گر سامان
کز آن میان نبود هیچ کوزه دسته درست

نمانده است ز بس از شکستگی اثری
صدا برآید از کاسه شکسته درست

مریز رنگ اقامت درین رباط دو در
که وقت کوچ رسیده است نانشسته درست

مباش ایمن ازین چرخ چنبری صائب
که هیچ گوی ز چوگان او نجسته درست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.