هوش مصنوعی:
این متن شعری است که با استفاده از استعارهها و تمثیلهای مختلف، مفاهیم اخلاقی و عرفانی را بیان میکند. شاعر از مخاطب میخواهد که از طمع و خودخواهی دوری کند، صبر و تلاش پیشه کند، و به جای آرزوهای دنیوی، به ارزشهای معنوی بیندیشد. همچنین، تأکید بر پاکی دل، فروتنی، و پذیرش تقدیر الهی از دیگر مضامین این شعر است.
رده سنی:
15+
این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم انتزاعی ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.
غزل شمارهٔ ۱۹۴۸
آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست
خاتم نه ای و دست سلیمانت آرزوست
زنهار سر مپیچ ز چوگان حکم او
چون گوی اگر سراسر میدانت آرزوست
چشم طمع به ملک سکندر مکن سیاه
گر همچو خضر چشمه حیوانت آرزوست
چون شبنم آبگینه خود بی غبار کن
گر سیر باغ و گشت گلستانت آرزوست
چون شانه باش تخته مشق هزار زخم
گر ره در آن دو زلف پریشانت آرزوست
چندی چو غنچه سر به گریبان خود بکش
زین باغ اگر چو گل لب خندانت آرزوست
چون گوهر از غبار یتیمی متاب روی
گر ساحل مراد ز عمانت آرزوست
مجنون صفت ز مشق جنون برمدار دست
مدی اگر ز دفتر احسانت آرزوست
بیرون در گذار طمع های خام را
گر جبهه گشاده دربانت آرزوست
چون مور در حلاوت گفتار سعی کن
مسند اگر ز دست سلیمانت آرزوست
دندان به دل فشار درین باغ چون انار
بویی اگر ز سیب زنخدانت آرزوست
یک چند خون دل خور و بر لب بمال خاک
گر سینه ای چو کان بدخشانت آرزوست
چون شبنم آب کن دل خود را درین چمن
گر وصل آفتاب درخشانت آرزوست
هرگز نبوده است دو سر هیچ خوشه را
بگذر ز سر اگر سر و سامانت آرزوست
پرهیز می کند ز تو دیو سیاهکار
وین طرفه ز فرشته نگهبانت آرزوست
این آن غزل که سعدی و ملای روم گفت
موری نه ای و ملک سلیمانت آرزوست
خاتم نه ای و دست سلیمانت آرزوست
زنهار سر مپیچ ز چوگان حکم او
چون گوی اگر سراسر میدانت آرزوست
چشم طمع به ملک سکندر مکن سیاه
گر همچو خضر چشمه حیوانت آرزوست
چون شبنم آبگینه خود بی غبار کن
گر سیر باغ و گشت گلستانت آرزوست
چون شانه باش تخته مشق هزار زخم
گر ره در آن دو زلف پریشانت آرزوست
چندی چو غنچه سر به گریبان خود بکش
زین باغ اگر چو گل لب خندانت آرزوست
چون گوهر از غبار یتیمی متاب روی
گر ساحل مراد ز عمانت آرزوست
مجنون صفت ز مشق جنون برمدار دست
مدی اگر ز دفتر احسانت آرزوست
بیرون در گذار طمع های خام را
گر جبهه گشاده دربانت آرزوست
چون مور در حلاوت گفتار سعی کن
مسند اگر ز دست سلیمانت آرزوست
دندان به دل فشار درین باغ چون انار
بویی اگر ز سیب زنخدانت آرزوست
یک چند خون دل خور و بر لب بمال خاک
گر سینه ای چو کان بدخشانت آرزوست
چون شبنم آب کن دل خود را درین چمن
گر وصل آفتاب درخشانت آرزوست
هرگز نبوده است دو سر هیچ خوشه را
بگذر ز سر اگر سر و سامانت آرزوست
پرهیز می کند ز تو دیو سیاهکار
وین طرفه ز فرشته نگهبانت آرزوست
این آن غزل که سعدی و ملای روم گفت
موری نه ای و ملک سلیمانت آرزوست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.