۲۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۲۴

واعظ نه ترا پایه گفتار بلندست
آواز تو از گنبد دستار بلندست

در کعبه ز اسرار حقیقت خبری نیست
این زمزمه از خانه خمار بلندست

مژگان تو از خواب گران است نظربند
ورنه همه جا شعله دیدار بلندست

یک شعله شوخ است که در سیر مقامات
گاه از شجر طور و گه از دار بلندست

از بی هنران شعله ادارک مجویید
این طایفه را طره دستار بلندست

تن چیست که با خاک برابر نتوان کرد؟
از کوتهی ماست که دیوار بلندست

کوته بود از دامن عریانی مجنون
هر چند که دست ستم خار بلندست

غافل کند از کوتهی عمر شکایت
شب در نظر مردم بیدار بلندست

هر چند زمین گیر بود دانه امید
دست کرم ابر گهربار بلندست

صائب ز بلند اختری همت والاست
گر زان که ترا پایه گفتار بلندست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.