۳۲۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۷۶

ماییم و خیال دهن یار و دگر هیچ
قانع شده با نقطه ز پرگار و دگر هیچ

از هر سخن نازک و هر نکته باریک
پیچیده به فکر کمر یار و دگر هیچ

در عالم افسرده ز نیکان اثری نیست
از لاله و گل مانده خس وخار و دگر هیچ

دلبستگیی نیست به کام دو جهانم
با من بگذارید غم یار و دگر هیچ

از بیخودی افتاد به جنت دل افگار
در خواب بود راحت بیمار و دگر هیچ

افسانه شیرین جهان هوش فریب است
خواب است ره آورد شب تار و دگر هیچ

در کار جهان صرف مکن عمر به امید
کافسوس بود حاصل این کار و دگر هیچ

یک چشم گرانخواب بود دایره چرخ
حرفی است بجا از دل بیدار و دگر هیچ

از زاهد شیاد مجو مغز که این پوچ
ریش است و همین جبه و دستار و دگر هیچ

بی ذکر، شود تار نفس رشته زنار
محکم سر این رشته نگه دار و دگر هیچ

دل باز چو شد، باز شود مشکل عالم
یک عقده سخت است بر این تار و دگر هیچ

از بنده دنیا نپذیرند عبادت
بردار دل از عالم غدار و دگر هیچ

صائب ز خوشیها که درین عالم فانی است
ماییم و همین لذت دیدار و دگر هیچ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.