۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۱۸

مرگ عاشق بی شمار آن سیمبر دارد به یاد
رشته بسیار این عقد گهر دارد به یاد

با دل چون موم، شمع انجمن افروز ما
یک جهان پروانه بی بال و پر دارد به یاد

قسمت آزادگان از عمر باشد بیشتر
سرو بی بر صد درخت پرثمر دارد به یاد

هر کف پوچی ز دریای پرآشوب جهان
چون حباب و موج، صدتاج و کمر دارد به یاد

با بزرگان کاوش بیجا ندارد عاقبت
کوهکن بسیار ازین کوه و کمر دارد به یاد

بیدلان از چین ابرو دست و پا گم می کنند
کشتی ما پر ازین موج خطر دارد به یاد

عقل می داند قدیم این خاکدان را، ورنه عشق
بارها افلاک را زیر و زبر دارد به یاد

دل نمی سوزد به داغ دردمندان چرخ را
بیستون پر لاله خونین جگر دارد به یاد

تشنه از موج سراب افزون درین دامان داشت
صائب این سرچشمه روشن گهر دارد به یاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.