۲۳۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۱۸

جذبه شوق تو هر کس را گریبان گیر شد
هر سر مو بر تنش در قطع ره شمشیر شد

نوبهار زندگی را در خزان از سر گرفت
چون زلیخا هر که در عشق جوانان پیر شد

عاشق مسکین نظر بندست هر جا می رود
دیده آهو به مجنون حلقه زنجیر شد

یک دل آشفته عالم را پریشان می کند
آخر از دلگیری ما عالمی دلگیر شد

اشک چون کم شد، به مژگان زور می آرد نگاه
می مکد انگشت خود را طفل چون بی شیر شد

شهپر پرواز مرغ روح را در گل گرفت
هر که صائب در جهان آلوده تعمیر شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.