۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۰۵

با لب خاموش هر کس غوطه در خون می زند
بوسه چون ساغر بر آن لبهای میگون می زند

نیست لیلی را بغیر از پرده دل محملی
در بیابان قطره بیهوده مجنون می زند

گوشه گیری شهپر پرواز باشد فکر را
جوش صهبا در خم خالی فلاطون می زند

سرو را هر چند آورده است زیر بال و پر
همچنان قمری زکوکو نعل وارون می زند

مهر خاموشی مرا دلسرد از گفتار کرد
تب به یک تبخال از تن خیمه بیرون می زند

می کند بیدار صائب فتنه خوابیده را
کوته اندیشی که بر دشمن شبیخون می زند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.