۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸۴۱

ز خط آیینه روی که جوهردار می گردد؟
که در پیراهن آیینه جوهر خار می گردد

خجالت می کشم از نامه های بی جواب خود
که بار خاطر آن رخنه دیوار می گردد

جدا از پرتو رخسار او آیینه ای دارم
که صیقل تا کمر در سبزه زنگار می گردد

قدم از خار می دزدیدم از کوتاه بینیها
ندانستم که خار پا گل دستار می گردد

یکی شد با فروغ مهر تا شبنم برید از گل
چه دولتها نصیب دیده بیدار می گردد

رگ خواب مرا ذوق شبیخون گلی دارد
که چشم شبنمی گر می پرد بیدار می گردد

اگر سنگ کمی داری ترازو را فلاخن کن
که اینجا محتسب پیوسته در بازار می گردد

اگر از شکر زلفش یک نفس خاموش بنشینم
زکافر نعمتی مو بر تنم زنار می گردد

در آن محفل که صائب می کند میخانه پردازی
سر خورشید از یک ساغر سرشار می گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.