هوش مصنوعی: این متن شعری است که از عشق، حیرت، درد و رنج سخن می‌گوید. شاعر از دل دیوانه‌ای می‌گوید که دوست و دشمن را نمی‌شناسد، از عاشقی می‌گوید که مانند آتش شعله‌ور است و آب و روغن را تشخیص نمی‌دهد. همچنین، از غریبی و وطن، حیرانی دل‌ها، و مستی بلبل در قفس سخن می‌راند. شاعر به درد و داغ عشق اشاره می‌کند و بیان می‌کند که قدر عافیت را تنها کسی می‌داند که مانند او رنج کشیده است. در نهایت، شاعر هشدار می‌دهد که با بی‌دردان سخن نگویید، زیرا آنان قدر عشق و رنج را نمی‌فهمند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که ممکن است برای نوجوانان کم‌سال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد و رنج نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۳۱۵۷

دل دیوانه من دوست از دشمن نمی داند
چو آتش شعله ور شد آب از روغن نمی داند

غریبی و وطن یکسان بود دلهای حیران را
قفس را عندلیب مست از گلشن نمی داند

نمی افتد به فکر سینه چون دل گشت هر جایی
ز آهو چون جدا شد نافه پیوستن نمی داند

زشکر درد و داغ عشق یک دم نیستم غافل
که قدر عافیت را هیچ کس چون من نمی داند

زآتش دور می گردد از ان دایم سپند من
که آیین نشست و خاست در گلخن نمی داند

مگر خط نرم سازدل چون سنگ خارا را
وگرنه دود آه ما ره روزن نمی داند

غبار خط به آب تیغ هیهات است بنشیند
برات آسمانی باز گردیدن نمی داند

مده زنهار عرض گفتگو صائب به بیدردان
که هر نادیده قدر بوی پیراهن نمی داند
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.