۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۴۳

کعبه از کوی تو لبیک زنان می گذرد
زمزم از خاک درت اشک فشان می گذرد

با همه تار تعلق که در او پیچیده است
شمع در نیم نفس از سر جان می گذرد

اگر این است فلک، روز و شب عشرت ما
در شب جمعه و روز رمضان می گذرد

قصه خنجر الماس مگویید به ما
که در اینجا سخن از تیغ زبان می گذرد

غیرت از مدعیان خون مرا خواهد خواست
باغبان کی ز سر جرم خزان می گذرد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.