۱۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۰۰

پایم از گرمی رفتار چنان می سوزد
که دل آبله بر ریگ روان می سوزد

وادی شوق چه وادی است که طفلی به هوس
گر کند مرکب نی گرم، عنان می سوزد

حرم عصمت میخانه چه دارالامنی است
شمع مهتاب به فانوس کتان می سوزد

دل بیدار ازین صومعه داران مطلب
کاین چراغی است که در دیر مغان می سوزد

آتشین شکوه ای از لعل تو در دل دارم
که اگر لب بگشایم دو جهان می سوزد

صبح محشر ز جگر صد نفس سرد کشید
همچنان لقمه عشق تو دهان می سوزد

چون به دیوان برم این تازه غزل را صائب؟
که به یک چشم زدن کلک و بنان می سوزد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.