۲۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۱۶

تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟
تا نظر باز کنم ناوک بیداد رسد

بر سر هر گره زلف تو لرزم که مباد
دست خشکیده ای از جانب شمشاد رسد

می شود دل نشود مضطرب از آمدنت؟
دست و پا گم نکند صید چو صیاد رسد؟

جگرم تازه نشد از گهرافشانی ابر
مگر این سوخته را برق به فریاد رسد

مور شو مور، که حکمت به سلیمان گذرد
گر به صحرای تو با لشکر ایجاد رسد

نرود کاوش رشک از دل عاشق که هنوز
ناله تیشه به گوش از دل فرهاد رسد

بر سر قسمت تیغ و قلم آید چو قضا
منشی ظلم ترا خامه فولاد رسد

رو به دل بردن صائب چو کند چهره او
از دو جانب سپه زلف به امداد رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.