۱۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۲۷

فتنه را چشم سیه مست تو هشیار کند
شرم را روی عرقناک تو بیدار کند

هرکه را فکر سر زلف تو در هم پیچد
کمر وحدت خود حلقه زنار کند

نکند شبنم گل ریگ روان را سیراب
آب کوثر چه به لب تشنه بیدار کند؟

آنقدر گرد کدورت ننشسته است به دل
که مرا سیل گرانسنگ سبکبار کند

ادب عشق بر آن رند نظر باز حلال
که تماشای گل از رخنه دیوار کند

راه هموار کند پرده خواب آبله را
رهنورد تو حذر از گل بی خار کند

زنگ در سینه من ریشه رسانده است به آب
سعی صیقل چه به این آینه تار کند؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.