۲۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۶۵

لب لعل تو همان تلخ زبان است که بود
در نگین تو همان زهر نهان است که بود

حسن اهلیت خط هیچ اثر در تو نکرد
آتش خوی تو جانسوز چنان است که بود

دل سنگین ترا ناله ما نرم نکرد
حلقه زلف همان سخت کمان است که بود

شب زلفت ز خط سبز، سیه دل تر شد
این سیه کار همان دشمن جان است که بود

گرچه شد کشور حسن تو ز خط زیر و زبر
همچنان دیده به رویت نگران است که بود

خط بیرحم به انصاف نیاورد ترا
خشم و ناز و ستم و جور همان است که بود

خط ز رخسار تو هرچند قیامت انگیخت
چشم مستت به همان خواب گران است که بود

دل ما با تو چنان است که خود می دانی
گوشه چشم تو با ما نه چنان است که بود

نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانیم اگر یار همان است که بود

گرچه نگذاشت اثر عشق تو از نام و نشان
دل ز داغت به همان مهر و نشان است که بود

گرچه شد باده حسن تو ز خط پا به رکاب
صائب از جمله خونابه کشان است که بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.