هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که به زیباییهای معشوق و تأثیرات عشق بر دل و جان عاشق میپردازد. در آن از تشبیهات و استعارههای زیبا مانند مجنون، شمع، پروانه، و دیوانه استفاده شده است. همچنین، مفاهیمی مانند امید، رنج عشق، و جدایی از معشوق نیز مطرح شدهاند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد.
غزل شمارهٔ ۳۶۰۰
در سر زلف تو مجنون دل فرزانه شود
هرکه پیوست به این سلسله دیوانه شود
حسن را عشق ز آفات بلاگردانی است
شمع را دست حمایت پر پروانه شود
دل اطفال ز سنگ است گران تمکین تر
کس درین شهر به امید که دیوانه شود؟
غم روزی نبود مرغ گرفتار ترا
گره دام، اسیران ترا دانه شود
سالها شد دل صدچاک به خون می غلطد
به امیدی که سر زلف ترا شانه شود
گذرد سرسری از ملک سلیمان چون باد
سر هرکس ز خیال تو پریخانه شود
می پرد چشم دو عالم پی آن طرفه غزال
آشنا تا که به آن معنی بیگانه شود؟
نه چنان است تماشای صنم دامنگیر
که برون ناله ناقوس ز بتخانه شود
هست امید که از دور نیتفد هرگز
گل پیمانه اگر سبحه صد دانه شود
پیش آن کس که ازین نشأه به تنگ آمده است
دم شمشیر شهادت لب پیمانه شود
بی نیازست ز افسون خوشامد دولت
این نه خوابی است که محتاج به افسانه شود
خالی از فکر چو گردید شود دل پر ذکر
تهی از می چو شد این شیشه پریخانه شود
برنخیزد به سبکدستی محشر از جای
هرکه زیر و زبر از جلوه مستانه شود
از غریبی دل ناقوس به فریاد آمد
صائب آن روز که بیرون ز صنمخانه شود
هرکه پیوست به این سلسله دیوانه شود
حسن را عشق ز آفات بلاگردانی است
شمع را دست حمایت پر پروانه شود
دل اطفال ز سنگ است گران تمکین تر
کس درین شهر به امید که دیوانه شود؟
غم روزی نبود مرغ گرفتار ترا
گره دام، اسیران ترا دانه شود
سالها شد دل صدچاک به خون می غلطد
به امیدی که سر زلف ترا شانه شود
گذرد سرسری از ملک سلیمان چون باد
سر هرکس ز خیال تو پریخانه شود
می پرد چشم دو عالم پی آن طرفه غزال
آشنا تا که به آن معنی بیگانه شود؟
نه چنان است تماشای صنم دامنگیر
که برون ناله ناقوس ز بتخانه شود
هست امید که از دور نیتفد هرگز
گل پیمانه اگر سبحه صد دانه شود
پیش آن کس که ازین نشأه به تنگ آمده است
دم شمشیر شهادت لب پیمانه شود
بی نیازست ز افسون خوشامد دولت
این نه خوابی است که محتاج به افسانه شود
خالی از فکر چو گردید شود دل پر ذکر
تهی از می چو شد این شیشه پریخانه شود
برنخیزد به سبکدستی محشر از جای
هرکه زیر و زبر از جلوه مستانه شود
از غریبی دل ناقوس به فریاد آمد
صائب آن روز که بیرون ز صنمخانه شود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.