هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و غمگین، بیانگر درد هجران و اشتیاق به وصال معشوق است. شاعر با تصاویر زیبا و احساسی، از دلتنگی، اشک، آه و امید به دیدار یار می‌گوید.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه عمیق و احساسات پیچیده است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند هجران و تنهایی نیاز به بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۶۲۰

چون قلم بر سر غمنامه هجران آید
دل به جان، آه به لب، اشک به مژگان آید

گر شب هجر سیاهی شود و آه قلم
نامه شوق محال است به پایان آید

موج ساکن نشود قلزم بی پایان را
سخن شوق به پایان به چه عنوان آید؟

تا نیفتد به دو چشم تو مرا چشم، دگر
چه خیال است مرا خواب به مژگان آید؟

مژده وصل مگر مانع رفتن گردد
خسته ای را که ز هجر تو لب جان آید

چون گل از دست نگارین تو چون یاد کنم
چاکم از سینه جلوریز به دامان آید

کشت امید مرا ابر بهار دگرست
قاصدی کز سر کویت عرق افشان آید

گر بداند که چه خون می خورم از تنهایی
دل شب بر سر من مست و غزلخوان آید

چه نظر بر دل صد پاره ما خواهد کرد؟
لاله رویی که خراجش ز گلستان آید

گریه ای سر کنم از درد که آن سرو روان
همره قافله اشک به دامان آید

چشم یعقوب مرا پیرهن بینایی است
هر غباری که ز کوی تو خرامان آید

خنده شیشه می بر تو گران می آید
به چه امید کسی بر سر افغان آید

چه بهشتی است که تا پای در آن کوی نهم
یارم از خانه برون دست و گریبان آید

از غریبی دل من باز نیاید صائب
مگر آن روز که یارم به صفاهان آید
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.