۲۳۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۳۵

آب در دیده پیمانه می می آید
این چه شورست که از کوچه نی می آید

نفس عیسوی از سینه خم می جوشد
بوی روح از لب پیمانه می می آید

اشک را موی کشان تا سر مژگان آورد
کار سنگ یده از ناله نی می آید

سنگ در دامن اطفال به رقص آمده است
می توان یافت که دیوانه به حی می آید

طمع همت ازین شهرنشینان غلط است
این نسیمی است که از جانب طی می آید

من که باشم که ز رفتار تو از جا نروم؟
که ترا آهوی رم کرده ز پی می آید

که به دامان گلستان لب میگون مالید؟
کز لب غنچه گل نکهت می می آید

آنچه می آید از افکار تو بر دل صائب
از می ناب کجا آید و کی می آید؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.