۲۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۸۴

ملایمت سپر خصم تندخو گردد
شراب شیشه شکن عاجز کدو گردد

به جوی رفته دگر بار آب می آید
که خاک باده کشان عاقبت سبو گردد

اگر تو چشم توانی ز هر دو عالم بست
دل سیاه تو آیینه دورو گردد

سیه ز نام به چشم عقیق شد عالم
دگر کسی به چه امید نامجو گردد؟

به حرف هیچ کس انگشت اعتراض منه
که مستفید شود از تو و عدو گردد

کسی که چاشنی بوسه کرده است ادراک
چسان تسلی ازان لب به گفتگو گردد؟

ز خامشی چو توان مایه دار شد صائب
چه لازم است کسی خرج گفتگو گردد؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.