۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۴۶

به سینه هرکه تمنای نوگلی دارد
ز هر الف به نظر شاخ سنبلی دارد

عزیمت تو فتاده است در توکل سست
وگرنه بحر ز هر موجه ای پلی دارد

منم که روزی من پشت دست افسوس است
وگرنه خار به کف دامن گلی دارد

چو موج، بی خطر از بحر می رسد به کنار
به دست هرکه عنان توکلی دارد

کلاه شعله اگر کج نهد سزاوارست
گل چراغ چو پروانه بلبلی دارد

به پای هر که خلیده است از گلی خاری
بر آن قفس نزند گل که بلبلی دارد

جگر خراش فتاده است تیشه غیرت
وگرنه کوهکن ما تحملی دارد

کدام برق تجلی ز ابر بیرون تاخت؟
که کوه طور عجایب تزلزلی دارد

کدام مطلب عالی است در نظر دل را؟
که بر مراد دو عالم تغافلی دارد

بجز فتادگی ما که برقرار بود
ترقی همه در پی تنزلی دارد

مخور فریب تواضع ز خصم بد گوهر
که آب تیغ ز قد دو تا پلی دارد

تویی که فارغی از فکر عاقبت صائب
وگرنه صورت بی جان تأملی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.