۳۶۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۴۵

سخن طراز چرا مهر برزبان نکند
نمی شودکه قلم از سخن زیان نکند

سفر به از سفر بیخودی نمی باشد
به مصرهر که ز کنعان رودزیان نکند

کسی که در خم زلفی سبی بسر نبرد
چوصبح از ته دل خنده بر جهان نکند

برای تیر حوادث نشانه می خواهد
مرا سپهر عبث مشت استخوان نکند

کناره گرد دیار محبت است آن کس
که در میان بلا یاد دوستان نکند

خراب همت آن رند خانه پردازم
که بهر ملک زمین روبه آسمان نکند

ز خون صید جهان لاله زار می بیند
دو چشم شوخ توچون تکیه بر کمان نکند

به گوش غنچه ندانم چه گفته ای صائب
که هیچ گوش نصیحت به باغبان نکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.