هوش مصنوعی: شاعر در این متن از تعجب و حیرت خود در برابر تضادها و نارسایی‌های زندگی سخن می‌گوید. او از حجاب و نقاب، سیاهی بخت و آفتاب، بی‌اثری حرف‌ها و ناله‌های بی‌پاسخ، توکل و انتظار، سیاهی دل و خواب تاریک، و در نهایت از شکوه بی‌فایده در برابر آفتاب و خواب در شب وصال می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۹۹۷

مرا تعجب ازان پر حجاب می آید
که در خیال چسان بی نقاب می آید

ز نارسایی بخت سیاه در عجبم
که چون به خانه من آفتاب می آید

به حرف بی اثر ما که گوش خواهد کرد
ز کوه ناله ما بی جواب می آید

چو نخل بادیه در دامن توکل پای
کشیده ام که ز دریا سحاب می آید

تو از سیاهی دل این چنین گرانجانی
درون خانه تاریک خواب می آید

به چشم آینه خواهد شکست جوهر موی
چنین که خط تو در پیچ وتاب می آید

نظر به جانب ریحان نمی توانم کرد
کز آن سیاه درون بوی خواب می آید

ز آفتاب عبث شکوه می کنم صائب
شب وصال به چشم که خواب می آید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.