هوش مصنوعی:
این شعر از صائب تبریزی به زیباییهای پنهان، عشق، رنجهای عاشقانه و مفاهیم عمیق فلسفی میپردازد. شاعر از دیدن زیباییهای نهان، تلاش برای عشق و ناتوانی در رسیدن به آن سخن میگوید. همچنین، مفاهیمی مانند صبر، جوانی، و نگاه فلسفی به زندگی در این شعر دیده میشود.
رده سنی:
16+
مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عاشقانه و تمثیلهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارند.
غزل شمارهٔ ۴۰۲۱
لطافت رخ ازین بیشتر نمی باشد
که بی نقاب ترا آشکار نتوان دید
عیار خوی تو پیداست از دل سنگین
اگر چه در دل خارا شرار نتوان دید
تلاش دیدن آن گلعذار ساده دلی است
به دیده ای که ره انتظار نتوان دید
بغیر رخنه دل رخنه دگر صائب
پی نجات درین نه حصار نتوان دید
برون نرفته ز خود حسن یار نتوان دید
درون بیضه صفای بهارنتوان دید
ز خون خویش ترا در نگار خواهم دست
اگر چه بر ید بیضا نتوان دید
خط عذار تو بارست بردل عشاق
که چشم آینه را در غبار نتوان دید
به باده شفقی وقت صبح را خوش دار
که پیر میکده را هوشیارنتوان دید
ره صلاح به دست آر در جوانیها
که پیش پا به چشم مزارنتوان دید
بریز خون مرا وخمار خود بشکن
که چشم مست ترا در خمارنتوان دید
ز جوش فاخته بر سرو می خورم دل خویش
به دوش مردم آزاده بارنتوان دید
چه جای آینه کز شرم آن رخ محجوب
دلیر در رخ آیینه دار نتوان دید
بس است آنچه من از روی آتشین دیدم
در آفتاب قیامت دوبار نتوان دید
که بی نقاب ترا آشکار نتوان دید
عیار خوی تو پیداست از دل سنگین
اگر چه در دل خارا شرار نتوان دید
تلاش دیدن آن گلعذار ساده دلی است
به دیده ای که ره انتظار نتوان دید
بغیر رخنه دل رخنه دگر صائب
پی نجات درین نه حصار نتوان دید
برون نرفته ز خود حسن یار نتوان دید
درون بیضه صفای بهارنتوان دید
ز خون خویش ترا در نگار خواهم دست
اگر چه بر ید بیضا نتوان دید
خط عذار تو بارست بردل عشاق
که چشم آینه را در غبار نتوان دید
به باده شفقی وقت صبح را خوش دار
که پیر میکده را هوشیارنتوان دید
ره صلاح به دست آر در جوانیها
که پیش پا به چشم مزارنتوان دید
بریز خون مرا وخمار خود بشکن
که چشم مست ترا در خمارنتوان دید
ز جوش فاخته بر سرو می خورم دل خویش
به دوش مردم آزاده بارنتوان دید
چه جای آینه کز شرم آن رخ محجوب
دلیر در رخ آیینه دار نتوان دید
بس است آنچه من از روی آتشین دیدم
در آفتاب قیامت دوبار نتوان دید
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.