۲۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۵۴

راهی که مرغ عقل به یک سال می پرد
در یک نفس جنون سبکبال می پرد

چشم گرسنه را نکند سیر جمع مال
در خرمن است ودیده غربال می پرد

حرصش فزون ز خاک شود همچو چشم دام
چشم ندیده ای که پی مال می پرد

دولت ز آستان فنا جو که این هما
از سرگذشتگان را دنبال می پرد

بگذر ز آرزو که به جایی نمی رسد
چندان که دل به شهپر آمال می پرد

زین آتشی که در جگر تشنه من است
همچو سپند عقده تبخال می پرد

در مطلب بلند به همت توان رسید
عنقا به کوه قاف به این بال می پرد

ایام عمر زود به انجام می رسد
زینسان که ماه می رود وسال می پرد

پامال کرد اگر چه مرا جلوه های او
گوشم همان به نغمه خلخال می پرد

غافل مشو ز آه ضعیفان کز این نسیم
افسر ز فرق دولت واقبال می پرد

صائب چو یاد گردش آن چشم می کنم
هوش از سرم چو مرغ سبکبال می پرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.