۲۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۵۷

قربانیان شکفته به قصاب برخورند
چون پل بغل گشاده به سیلاب برخورند

جمعی که ره به چاشنی فقر برده اند
بر روی بوریا ز شکر خواب برخورند

صاف جهان به مردم خاموش می رسد
لب بسته کوزه ها ز می ناب برخورند

اقبال دیدگان به گنهکار و بیگناه
با جبهه گشاده چو محراب برخورند

چون ذره می دوند به هر کوچه عاشقان
شاید به آفتاب جهانتاب برخورند

سر گشتگی به طالع جمعی که آمده است
در چشمه سیراب به گرداب برخورند

هر کس دعا کند به اجابت قرین شود
در هر کجا به یکدگر احباب برخورند

جمعی که از یگانگی نور آگهند
هر شب که شمع نیست ز مهتاب برخورند

صائب سراغ بحر کنند وروان شوند
از سر گذشتگان چو به سیلاب برخورند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.