۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۷۶

آرام را خرام تو آتش عنان کند
آیینه را حجاب تو آب روان کند

بی درد بلبلی که در ایام جوش گل
اوقات صرف خاروخس آشیان کند

چون لاله سرخ روی برآید ز زیر خاک
هر کس به خون قناعت ازین سبز خوان کند

برگشتنی است پرتو خورشید بی زوال
صد سال اگر قرار درین خاکدان کند

نقصان نمی رسد به خریدار احتیاط
حاشا که این متاع گرامی زیان کند

در صدر آستانه نشینم که صدر را
اکسیر خاکساری من آستان کند

از سیم وزر مگو که سزاوار خنده است
زندانیی که فخر به بند گران کند

صائب شود عزیز جهان همچو ماه مصر
یک چند هر که بندگی کاروان کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.