۲۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۹۷

حیران عشق او زر وگوهر چه می کند
آن را که آرزو نبود زر چه می کند

یک دل بجان رساند من دردمند را
با صد دل شکسته صنوبر چه می کند

عاشق ز سرد مهری ایام فارغ است
فصل خزان به چهره چون زر چه می کند

جسم نزار جامه فتح است مرد را
شمشیر مو شکاف به جوهر چه می کند

روشندلان مقید زینت نمی شوند
روی منیر آینه زیور چه می کند

دامان دشت صفحه مشق جنون بس است
دیوانه کلک وکاغذ ودفتر چه می کند

صائب عبث به فکر شهادت فتاده است
فتراک عشق وحشی لاغر چه می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.