۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۲۸۳

از جلوه تو سنگ سبکبال می شود
آتش ز خوی گرم تو پامال می شود

فال نگاه گرم زدن بی مروتی است
بر چهره ای که جای عرق خال می شود

چون شاخ گل ز خانه زین شعله می کشد
خونی که در رکاب تو پامال می شود

آبی که قطره قطره به لب تشنگان دهند
گوهر فروز عقده تبخال می شود

امید هست کهنه شود عشق تازه زور
خورشید پیر اگر به مه سال می شود

چون لعل هر که خون جگر خورد وصبر کرد
زیب کلاه گوشه اقبال می شود

بی حاصلی است حاصل چشم تهی ز رزق
از دانه گرد قسمت غربال می شود

دل در حجاب جسم چه نشو ونما کند
در کفش تنگ، آبله پامال می شود

این ریشه ای که در تو دوانده است آرزو
رگ در تن تو رشته آمال می شود

صائب ز موج حادثه ابرو ترش مکن
انگور چون رسید لگدمال می شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۲۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۲۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.