۲۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۳۷۴

شوریده تر از سیل بهارم چه توان کرد
در هیچ زمین نیست قرارم چه توان کرد

چون آبله در ظاهر اگر رنگ ندارم
در پرده غیب است بهارم چه توان کرد

شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم
برهم زده زلف نگارم چه توان کرد

چون گرد ز من نیست اگر پست وبلندم
خاک ره آن شاهسوارم چه توان کرد

برهم نزنم دیده ز خورشید قیامت
حیرت زده جلوه یارم چه توان کرد

در بیضه چه پرواز کند مرغ چمن گرد
زندانی این سبز حصارم چه توان کرد

کاری به مرادم نشد از نقش موافق
امروز که برگشت قمارم چه توان کرد

چون ماه درین دایره هر چند تمامم
از پهلوی خویش است مدارم چه توان کرد

از مشغله مهر ومحبت که فزون باد
صائب سرکونین ندارم چه توان کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۳۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۳۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.